کد خبر: 34920604
تاریخ انتشار: پنجشنبه 19 فروردين 1395
خانه » حواشی » رسالت » نمایش و نقد فیلم «ارتش سایه ها» در دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی
نسخه چاپی
ارسال به دوستان
پایگاه فرهنگی تبلیغی رسالات:

آن ها از نام های جعلی استفاده می کنند، هیچ آدرسی ندارند، می توانند در یک لحظه توسط یک خائن یا یک حادثه لو بروند. آن ها می دانند احتمالاً خواهند مُرد.

به گزارش چی 24 به نقل از رسالت:
 
 

به گزارش پایگاه فرهنگی تبلیغی رسالات، پنجاه و سومین نشست انجمن سینمایی طلاب خراسان رضوی عصر فردا با نمایش و نقد فیلم «ارتش سایه ها» اثر ژان پیر ملویل در اتاق جلسات کانون بحث و انتقاد دینی شهید هاشمی نژاد برگزار می گردد.

گفتنی است در این جلسه بدرقه و یوسف‌زاده، کارشناسان جوان سینما حضور دارند.

انجمن سینمایی طلاب خراسان رضوی تا کنون جلسات متعددی را برگزار نموده و در این جلسات فیلم‌هایی هم‌چون شیار 143، زندگی خصوصی آقا و خانم میم، آرایش غلیظ، پذیرایی ساده، ماکس دیوانه؛ جاده خشم، چند متر مکعب عشق، نمایش ترومن، تک تیرانداز آمریکایی، مهمان داریم، امروز، اشک سرما، روز روشن، اینک بهشت، رخ دیوانه، ما یک پاپ داریم، 12 مرد خشمگین، خانه‌ای روی آب، ناخدا خورشید، جاده، فارگو، شهامت واقعی، قصه‌های وحشی، قصه‌ها، حصار ضد خرگوش، سن پطرزبورگ، کالواری، آذر شهدخت پرویز و دیگران، مظنونین همیشگی، سقوط کاخ سفید، طبقه حساس، خط ویژه، سعادت‌آباد، سر به مهر و... به نمایش در آمده و مورد نقد طلاب قرار گرفته است

نقد فیلم:

«ارتش سایه ها»ی ملویل درباره اعضای جنبش مقاومت فرانسه است، کسانی که دربرابر یاس و ناامیدی ایستادند. به ندرت فیلمی داریم که این چنین صادقانه جایی در قلب را که امید با فتالیسم (اعتقاد به سرنوشت) زندگی می کند را نشان دهد. این فیلمی درباره حملات شجاعانه و انفجار قطارها نیست، بلکه درباره سردی،گرسنگی، مردان و زنان از جان گذشته ای که به شکلی دیده نشوند از میان اشغال فرانسه بوسیله نازی ها حرکت می کنند. ارتش آن ها در واقع از سایه ها ساخته شده است: آن ها از نام های جعلی استفاده می کنند، هیچ آدرسی ندارند، می توانند در یک لحظه توسط یک خائن یا یک حادثه لو بروند. آن ها می دانند احتمالاً خواهند مُرد. این یک فیلم جنگی نیست. در مورد یک وضعیت (حالت) ذهنی است. در سلطه دولت ویشی جنگ جهانی اول مارشال پتن، فرانسه رسماً به اشغال نازی ها تن داد. اکثر فرانسوی ها آن را به عنوان بهای مصونیت از ارتش های آلمان پذیرفتند. دوگل جنبش آزادی فرانسه را از لندن راه می اندازد اما یک صدا از رادیو ست و دستورات بدون نیروها - هیچ کس بجز آن هایی که در مقاومت هستند، کسانی که خود را به عنوان شهروندانی معمولی نشان می دهند، دو زندگی را جلو می برند، جاسوسی در بین آلمان ها، فراهم آوردن اطلاعات برای متفقین و گاهی اوقات انجام حملات چریکی علیه دشمن.

بسیاری از فیلم ها چنین اقداماتی را نشان داده اند. ملویل، که خودش عضوی از جنبش مقاومت بود، علاقمند به ساخت یک فیلم اکشن نبود. اکشن تنش را رها می سازد و آن را خارجی (بیرونی) می سازند. فیلم او درباره جنگ در اذهان اعضای مقاومت است،کسانی که همیشه با ترس زندگی می کنند، در مقابل پوچی ایستادگی می کنند، مرگ دوستان خود را می پذیرند و انتظار هیچ گونه پاداشی را ندارند، جز دانش به این که آن ها کار درست را انجام می دهند. زیر بسیاری با نام های جعلی می میرند، ایثار آن ها هرگز شناخته نمی شود: در فیلم، دو برادر هرگز به این که هر دو عضوی از مقاومت هستند پی نمی برند و یکی ناشناس می میرد.

 

به عنوان یکی از فیلم هایش که یکی پس از دیگری دوباره کشف می شدند، ملویل در حال حرکت به صف بزرگترین کارگردانان است. او در طول عمر خود زیاد قدردانی نشد. ما حالا از فیلم گنگستریش «باب قمارباز، 1955» می دانیم که پدر اولیه موج نو بوده است. قبل از گدار، تروفو، مال. او از اماکن واقعی استفاده می کرد، دالی شات ها که با دوربینی که بر روی دوچرخه نصب شده بود، بازیگران ناشناخته و صحنه های خیابانی بدون هیچ تمرین قبلی، وقایع روزمره بجای بسط ملودرام. در «سامورایی، 1967 » در یک زمان هنگامی که فیلم مردانی که بزرگتر از زندگی بودند (قهرمانانه) را می زد، او هستی یک قاتل حرفه ای (آلن دِلون) را به آیین، تنهایی، سادگی، دست کم گرفتن تقلیل داد و در «دایره سرخ، 1970» او پلیس و گنگسترهایی را نشان داد کسانی که می دانستند چگونه یک مرد باید احترام آن چند نفر دیگر که کد (قاعده) را می دانند برنده شود. فیلم های او، با صراحت تصویر و حرکت، به شکلی زیبا تکان دهنده هستند.

حالا ما نمایش آمریکایی احتمالاً بزرگ ترین فیلم او را داریم (تمام فیلم های او را ندیده ام، اما خواهم دید). هنگامی که «ارتش سایه ها» در سال 1969 عرضه شد، توسط منقدان جناح چپ پاریسی به عنوان "گلیست" محکوم شد، زیرا یک صحنه کوتاه را داشت که در آن دوگل حاضر بود و زیرا شامل حمایت مقاومت از هدف او بود; اواخر دهه 1960، دوگل یک یادگاری ارتجاعی در نظر گرفته می شد. فیلم به سختی در آن زمان دیده شد. این نسخه 35 میلی متری ترمیم شده اکنون در سالن های هنری در سراسر کشور، شاید 37 ساله باشد، اما بهترین فیلم خارجی سال است. فیلم دنبال کننده فعالیت های یک سلول کوچک از مبارزان مقاومت مستقر در لیون و پاریس است. اغلب آن ها هرگز رهبر خود را ملاقات نکرده اند، که یک فیلسوف بنامِ لوک جاردی (پل مئُریزی) است. فرمانده فوری آن ها فیلیپ جربیر، که توسط لینو ونتورا با بینی شاهینی و فیزیکی بزرگ بازی می شود، درون گرا و با اراده ای سخت است. اوراکت برای ونتورا خجالت انگیز خواهد بود و کسانی که با او کار می کنند، زنی به نام ماتیلدا (سیمون سینیوره)و آنان که به عنوان فرانسوا (ژان-پیر کسل)، لماسکه(کلود مان) و فلیکس(پل کروشه) شناخته می شوند.

از ماتیلدا یک روز پرسیده می شود "آیا شوهرت از فعالیت های تو آگاه هست؟". "قطعا نه و بچه هایم نمی دانند."سینیوره نقش او را به عنوان یک بانوی تغییر قیافه داده، قادر به این که یک سلیطه بی عرضه باشد، یک فاحشه گستاخ، حتی یک پرستار آلمانی که همراه دو تن از دوستانش یک آمبولانس را به داخل زندان نازی ها می رانند و می گوید که دستور انتقال فلیکس به پاریس به او داده شده است. عظمت فریب او نه از جا زدن خود به عنوان یک پرستار آلمانی زبان، بلکه هنگامی که می گوید فلیکس بسیار بیمار است و باید حرکت داده شود ناشی می شود. او بلافاصله می پذیرد که، سرش را به آرامی تکان می دهد، می گوید "من این را گزارش می دهم، "و آنجا را ترک می کند. ارائه کوچک ترین نزاع آن ها را لو خواهد داد. اعضای این گروه بین خانه های امن، اغلب در حومه شهر، حرکت می کنند. هنگامی که آن ها پی می برند که یک خائن درمیان خود دارند، آن ها او را به یک خانه اجاره ای می برند، فقط برای این که بفهمانند که همسایه های جدید باید نقل مکان کنند. آن ها صدای شلیک گلوله ای را می شنوند. یک چاقو؟ هیچ چاقویی وجود ندارد. گربیر می گوید "یک حوله در آشپز خانه وجود دارد." ما می بینیم که مرد خفه شده است و به ندرت مرگ بر روی پرده ساده تر و قاطع تر به نظر آمده است. برای حفظ امنیت مقاومت، لازم به کشتن نه تنها خائنان بلکه کسانی که به خطر افتاده اند نیز هست. یک مرگ در اواخر فیلم وجود دارد که برای بیننده به عنوان یک زخم فرا می رسد: ما قبول داریم که این لازم است، اما اعتقاد نداریم که این اتفاق خواهد افتاد. برای مرگ یکی از شجاع ترین اعضای گروه رهبر، لوک جاردی، پافشاری می کند تا از اختفا بیرون بیاید زیرا هدف (قربانی)"باید مرا در ماشین ببیند." که بسیار بدهکار است: احترام، تشکر و قدردانی و سپس فراموش شود.

 

لحظاتی از مهلت در فیلم وجود دارد. هواپیماها از انگلیس برای فرود آمدن در فرودگاه یک بارون (ژان-ماری روبین) پرواز می کنند تا پرسنل را معاوضه کنند و تدارکات و دستور عمل را بیاورند. جربیر و جاردی برای یک مراسم مختصر با دوگل به لندن برده می شوند و «برباد رفته» را می بینند. سپس به فرانسه باز می گردند. بله، لحظات هیجان انگیزی وجود دارد، اما آن ها در تصمیم گیری ها هستند، نه در اقدامات. جربیر در نقطه ای به زندانی گرفته می شود و برای اعدام فرستاده می شود. نازی ها زندانی هایشان را در یک زمین سرپوشیده مخصوص رژه به راهپیمایی وا می دارند. مسلسل ها در یک انتها تعبیه شده اند. به زندانیان گفته می شود که بدوند. هر کسی که به دیوار برسد بدون این که زخمی شود بخشوده خواهد شد - یک روز دیگر می میرد. گربیر با خود استدلال می کند درباره این که آیا باید او دویدن را انتخاب کند. که اگزیستانسیالیسم در موقعیتی بسیار سخت و جدی (مرگ)است. چون او در مقاومت کار کرده است (و بخاطر این که او از روی رمان سال 1943 به خوبی مطلع ژوزف کسل کار می کرده)، ملویل می دانسته است که زندگی برای یک مبارز یک سری از صحنه های عاشقانه که در بارانی های بلند بازی می شود، نیست. اما برخورد روزمره مبهمی ست که می تواند به مرگ بینجامد. بعد از این که جربیر از مقر گشتاپو فرار می کند، او به یک آرایشگاه می رود تا سبیل خود را بتراشد. آرایشگر یک پوستر از پتن بر روی دیوار خود دارد. هیچ کلمه ای بین این دو مرد رد و بدل نمی شود. یک مرد عرق کرده کی می خواهد سبیلش را حذف کند مظنون است. به محض این که جربیر پول را می پردازد و آماده ترک آن جا می شود، آرایشگر به سادگی به او یک پالتو با رنگ دیگر می دهد. چنین لحظه ای واقعی به نظر می آید و شاید بر اساس یک رویداد واقعی باشد. اما ملویل به مصاحبه کننده ری نوگیر می گوید "من به هیچ وجه قصد ساخت فیلمی درباره مقاومت را نداشته ام. "بنابراین با یک استثنا - اشغال آلمان ها - من از همه رئالیسم صرف نظر کرده ام." استفاده قهرمان های او به معنی بازتاب حوادث واقعی نیست به همان اندازه که بیرون کشیدن حالات واقعی ذهنی هستند. تنها صحنه بزرگ آلمانی شات آغازین است، سربازان آلمانی در شانزه لیزه راهپیمایی می کنند. ملویل گفته است، این یکی از شات هایی ست که او بخاطر آن احساس غرور می کرد و برای ساخت آن او باید برنده معافیت از قانون این که لباس آلمانی در بلوار ممنوع است، می شده است. چگونه مبارزان مقاومت احساس می کردند، زندگی خود را ریسک می کنند برای کشوری که رسماً تسلیم شده بود؟ پاداش آن ها چه بود؟ در 1940، ملویل گفت، تمام مقاومت تنها 600 نفر بود. بسیاری از آن ها زیر شکنجه جان دادند، از جمله ژان مولین، لوک جاردی اصلی. کسل: "از زمانی که او دیگر قادر به صحبت کردن نبود، یکی از روسای گشتاپو، کلاوس بربی، به او یک تکه کاغد داد که بر روی آن نوشته بود،" آیا شما ژان مولین ها هستید؟ " تنها پاسخ ژان مولین این بود که مداد را از کلنل بربی گرفت و "ها" را پاک کرد".

منبع: نقد فارسی

 

برچسب ها
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی پرتال خبری، توسط پارس نوین